حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خورشیدی که زود غروب کرد

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خورشیدی که زود غروب کرد

نام و القاب
ریحانه گرامی پیامبر، نام‏های جاودانه و پرمعنایی دارد که فرشتگان از بارگاه حضرت حق برای پیامبر آوردند. در روایات آمده که: برای ریحانه پیامبر، حضرت فاطمه علیهاالسلام دربارگاه خدا نُه نام مقدس و با عظمت است. این نام‏های بلند عبارتند از: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیّه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا. گفتنی است که هر یک از این نام‏ها و القاب آن حضرت، مفهوم و محتوایی ویژه دارد و بیانگر بُعدی از ابعاد شخصیتِ پرشکوه و الهام بخش اوست.
کُنیه‏های آن حضرتْ ام الحسن، ام الحسین، ام الائمه و ام أبیها است.
نام مقدس «فاطمه»
واژه مقدس و پرارج «فاطمه» نخستین نام بلندآوازه ریحانه پیامبر است. حضرت امام صادق علیه‏السلام در این باره می‏فرمایند: فاطمه در پیش‏گاه خدا نام‏های بلند و برگزیده‏ای دارد و از جمله آن‏ها فاطمه است. پرسیدند: فاطمه یعنی چه؟ فرمود: منظور این است که او از هر بدی، شرارت و تاریکی جدا و دور است، و ذرّه‏ای سیاهی و ظلمت در قاموس زندگی او راه ندارد.
«
زهرا» اختر فروزان
واژه مقدس زهرا، از دیگر نام‏های حضرت فاطمه است. امام صادق علیه‏السلام در جواب از این سؤال که چرا زهرا، زهرا نامیده شد؟ فرمودند: زیرا هنگامی که در محراب عبادتش می‏ایستاد، نور وجودش آسمان‏ها را نورانی و روشن می‏ساخت، چنان‏که ستارگانْ زمین را روشن می‏سازند.
بشارت دیدار الهی و شادی فاطمه علیهاالسلام
پیامبر در بستر بیماری قرار گرفته و یارانْ گروه گروه برای آخرین دیدار به حضور ایشان می‏رفتند. همسران ایشان پروانه‏وار به دور آن حضرت می‏گشتند و در این میانْ فاطمه بیش از دیگران نگران و غمگین بود.
عایشه، یکی از همسران پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏گوید: رسول خدا به سخن گفتن با فاطمه پرداخت، به طوری که فاطمه سخت از آن گریان و نالان شد. هنگامی که پیامبر ناراحتی دختر خود را دید، به آرامی به او چیزی گفت که این بار فاطمه خندید. عایشه می‏گوید: از فاطمه علّت خنده پس از گریه‏اش را پرسیدم، فرمود: گفته‏های پدرم را فاش نمی‏کنم. پس از رحلت پیامبر دوباره این سؤال را از او پرسیدم، فاطمه گفت که پدرم فرمود: مرگ من فرارسیده است، به همین دلیل گریستم، ولی بعد فرمود: فاطمه جان، تو اولینِ از اهل بیت هستی که به زودی به من ملحق می‏شوی، و این خبر بسیار مرا شاد کرد. این لبخند فاطمه، همانند فُزْتُ و رَبّ الکعبه گفتن علی در محراب خونین و رضایت حسین در روز عاشورا است و همه، نمایانگر وجود روحی بزرگ، نشان از عشقِ به وصال این عزیزان است.
یاد قیامت و اندوه فاطمه علیهاالسلام
یاد آخرت و قیامت، از اموری بود که فاطمه علیهاالسلام را سخت پریشان و گریانْ و راحتی و آسایش فکری را از او سلب می‏کرد.
امیرمؤمنان می‏فرماید: روزی رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فاطمه علیهاالسلام را دید که از خداترسی بر خود می‏لرزد و غم و اندوهْ وجود بابرکتش را در برگرفته است. علت ناراحتی‏اش را پرسید. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: پدر جان، به یاد روز قیامت افتادم.
اندوه فاطمه از انقطاع وحی
یکی از غصّه‏ها و ناراحتی‏های زهرای اطهر علیهاالسلام بعد از رحلت پدر بزرگوارش، پایان یافتن نزول وحی بود.
رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حدیث مفصّلی می‏فرماید: فاطمه همواره بعد از من ناراحت و گریان است: از طرفی از انقطاع وحی، و از سویی دیگر از فراق من در سوز و گداز است.
ناراحتی و پریشانی بانوی نمونه اسلام از انقطاع وحی و نزول ملائکه، با آن همه سختی‏های جان‏سوز که دید، بیانگر فضیلت و کمال او است.
عبادت فاطمه علیهاالسلام
فاطمه علیهاالسلام سمبل عبادت کنندگان آگاه و عاشق و بتول لقب آن حضرتْ به معنای از همه دل بریده و به خدا دل بسته است. برخی از افراد چنین باور داشتند که در میان اُمّت اسلام، کسی با تقواتر از فاطمه نبود. عشق بسیار او به مناجات با پروردگار، چنان تأثیری در وجود او گذاشته بود که در نمازش از ترس خُدا نَفَسش به شمار می‏افتاد و آن‏قدر در نماز می‏ایستاد که پاهایش ورم می‏کرد.
وقتی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دُعایی به او می‏آموزد، آن بانوی والاگهر می‏فرماید: این دُعا، از دنیا و آن‏چه در آن است، در نزدم محبوب‏تر است. به راستی فاطمه علیهاالسلام اسوه نیکویی بود که عشق به پروردگارش را در دل و جان خود، و محبّت به همه فرزندان و تمام جلوه‏های زندگی‏اش را در مسیر آن عشق قرار می‏داد.
تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام
روزی حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نزد رسول خدا رفت و تقاضای خدمتْ‏کاری کرد. پیامبر در پاسخ او فرمود: به جای خادم، هدیه‏ای به تو می‏دهم که از همه دنیا ارزشمندتر باشد. هنگامی که برای خواب آماده شدی، سی و چهار مرتبه «اللّه‏ اکبر» و سی و سه بار «الحمدللّه‏» و سی و سه مرتبه «سبحان اللّه‏» بگو. از آن روز فاطمه همیشه این ذکر را تکرار می‏کرد و این ذکرْ به نام «تسبیحاتِ حضرت زهرا علیهاالسلام » شهرت یافت. تأثیر این ذکر بدان پایه است که امام باقر علیه‏السلام فرمود: خداوند در حمد و ستایش، به چیزی برتر از تسبیح فاطمه علیهاالسلام عبادت نشده است.
درس بشردوستی
فاطمه زهرا علیهاالسلام در سراسر زندگی پرافتخار خویش، آموزگار مردمْ‏خواهی و سمبل واقعی بشردوستی است، چنان که امام حسن مجتبی علیه‏السلام می‏فرماید: مادرم شب‏های جمعه تا صبح بیدار می‏ماند و پیوسته برای مؤمنان دعا می‏کرد و شگفتا که هرگز برای خود دُعا نمی‏کرد. از ایشان علّت را پرسیدم. فرمود: فرزند گرامی‏ام، باید نخست در اندیشه همسایگان و بندگان خدا بود و سپس در اندیشه خود و خاندان خود. فاطمه علیهاالسلام در این سخن به ما می‏آموزد که باید در همه حالْ دیگران را بر خود مقدم داشت و از خودگذشتگی نشان داد.
اُنس فاطمه با قرآن
اُنس حضرت فاطمه علیهاالسلام با قرآن و کلام وحی به گونه‏ای بود که در حال کار در منزل و آسیایِ جو مشغول خواندن قرآن بود. این انس مقدس، چنان تأثیری در اهل خانه‏اش داشت که فضّه، خادمه او، تا بیست سال به غیر از قرآن لب نگشود و تمام پاسخ‏های خود را با آیات قرآن بیان می‏کرد. هم‏چنین طبق نقل روایاتْ از آثار این اُنس این است که فاطمه در صحرای محشر هم قرآن زمزمه می‏کند و هنگام ورود به بهشتْ با تلاوت آیات الهی وارد می‏شود. نیز ایشان به همسرش علی علیهاالسلام وصیت کرد که برای من در نخستین شبِ مرگم و بر سر تربتم زیاد قرآن بخوان.
خوش‏رویی و خوش اخلاقی فاطمه علیهاالسلام
حضرت فاطمه علیهاالسلام در زندگی زناشویی خود، همواره با همسر بزرگوارش علی علیه‏السلام با چهره‏ای گشاده، رویی خوش و لبانی متبسّم رو به رو می‏شد تا بدین طریق، غبار غم و اندوه از آینه وجود او بزداید و محیط خانه و خانواده را با طراوت و نشاطْ و به دور از یک نواختی و خستگی سازد. تأثیر معجزه‏آسای خوش‏رویی و خوش اخلاقی برای تمامی مردان و زنان، به ویژه جوانان در سخن گران‏سنگ فاطمه زهرا به خوبی نمایان است که فرمود: «پاداش خوش‏رویی در برابر مؤمن، بهشت است».
پاسخ‏گویی به پرسش‏های مذهبی
پاسخ‏گویی به پرسش‏های فکری و فرهنگی افراد، جلوه‏ای ارزشمند از ابعاد شخصیتی حضرت فاطمه است. این ویژگی چشم‏گیرْ در زمانی نمایان می‏شد که زنان را نه تنها فردی هم‏چون دیگر افراد نمی‏انگاشتند، بلکه انسان نیز نمی‏دانستند و دختران را مایه ننگ و سرافکندگی خانواده می‏شمردند. او، هم به امور خانه می‏پرداخت و هم مرجع علوم و معارف الهی بود. از نظر علمْ جُز با امام معصوم قابل سنجش نبود و از نظر اخلاق و برخوردها، باید وی را با پدر بزرگوارش مقایسه نمود. آن حضرت روش برخورد با مردم، به خصوص کسانی را که در حوزه دین ابهاماتی داشتند، از پدرش آموخته بود.
خطبه فاطمه علیهاالسلام
سخنوری فاطمه علیهاالسلام با زیباترین و بلندترین کلمات و گزیده‏ترین معانی، بدون خواندن از نوشته‏ای و در جمع بی شماری از مردم مدینه، نگین ذرّینی از ارزش‏های او را نمایان می‏سازد، به گونه‏ای که دوستان و دشمنانْ از معانی بی پایان و جلوه دلربای الفاظ، انگشت حیرت بر دهان گذاشته‏اند و بزرگان عرصه ادب، به تفسیر و توضیح کلمات و عبارات این خطبه پرداخته‏اند. خطبه تاریخی و حکمت‏آموز او در شهر مدینهْ در حضور بزرگان مهاجر و انصار، به قدری غنی و پربار است که اگر آن‏را از کرامات صدیقه زهرا قلمداد کنیم، سخنی به گزاف نگفته‏ایم. در این خطبه، حیاتی‏ترین مسائل اسلام و انسان چون: توحید، نبوت، امامت و معاد، با عباراتی بسیار زیبا و با فنون بی‏شمار ادبی و کلامیْ به تصویر کشیده شده است.
فاطمه علیهاالسلام ، مادر نورِ چشمان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
حضرت زهرا، دو گل و دو ریحانه خاندان نبوت و امامت را در آغوش ِ خود پرورش داد و بیش از هر مادری، در تربیت آنان می‏کوشید؛ زیرا این دو، نه تنها دو فرزند او که دو نور چشم پیامبر بودند. گاهی حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به فاطمه علیهاالسلام می‏فرمود: دو ریحانه‏ام حسن و حسین را بیاور. وقتی حضرت زهرا آنان را نزد پیامبر می‏برد، آن حضرت آن دو کودک را به سینه خود می‏چسباند و می‏بوسید و مانند گل می‏بویید.
حضرت زهرا مجتبایی را تربیت کرد که با صلحشْ اسلام را حفظ و سیدالشهدایی را پرورش داد که با جنگشْ اسلام را نگهداری کرد و به یقین، کسی به جز زهرا نمی‏توانست چنان فرزندانی را به جامعه اسلام تحویل دهد که ولایت و محبّت آنان، اساس اسلام و دوری از آنانْ پایه کفر باشد. او این وظیفه سنگین را به خوبی انجامْ و درس چگونه تربیت کردن را به نسل‏های آینده و مادران تاریخ آموخت.
پرورش شوق پرستش و عبادت در فرزندان
مناجات‏های جان‏سوز حضرت فاطمه علیهاالسلام و درس‏آموزی فرزندان از این سیره، خواندن دعاهای آموزنده، توجه آن حضرت به شب‏های قدر و هنگام غروب آفتاب برای شبْ‏زنده‏داری و دعا کردن فرزندان، آماده‏سازی کودکان برای آشنایی با قرآن، و نماز و راز و نیاز با خداوند در خُردسالی، از شیوه‏های تربیتی فاطمه زهرا بود و این‏گونه، سرزمین پاک و پرطراوت وجود فرزندانش را آماده پذیرش بذرهای بالندگی و بینش صحیح می‏کند.
فاطمه، بهترین یار علی
حضرت زهرا در تمام نُه سالی که با علی زندگی کرد، همسری نمونه بود که به تمام وظایف همسری خود عمل می‏کرد و هیچ‏گاه علی را آزرده‏خاطر نکرد. هرگز سخن خود را بر گفته او برتر ندانست و همواره همسری مطیع و دل‏سوز بود. در جواب امیرمؤمنان که پرسید: فاطمه جان! چرا نگفتی چیزی در خانه نیست تا فراهم کنم؟ گفت: علی جان! من از پروردگارم حیا می‏کنم چیزی را که تو به فراهم آوردن آن توان نداری، از تو بخواهم. در مواقع جنگ که علی علیه‏السلام خسته از نبرد با کفار باز می‏گشت، فاطمه به پرستاری‏اش می‏پرداخت و زخم‏هایش را مرهم می‏نهاد، شمشیر خون‏آلود و لباس‏های خونین حضرت را می‏شست و به قدری با او مهربانی می‏کرد که حضرت تمام خستگی‏ها و ناراحتی‏های جنگ را فراموش می‏کرد. حضرت علی علیه‏السلام می‏فرماید: «هرگاه به خانه بازمی‏گشتم، تمام غم‏ها و ناراحتی‏هایم از بین می‏رفت».
خانه فاطمه
در مدینهْ شهر پیامبر، خانه‏ای بود که رسول خدا به آن خانه و اهلش عشق می‏ورزید. خانه‏ای که محلِّ رفت و آمد فرشتگان و نیز بسیار ساده و به دور از تجملات دنیایی بود. حضرت امام خمینی، خانه فاطمه و اهلش را این گونه وصف می‏کند: «این خانه کوچک فاطمه و این افرادی که در آن خانه تربیت شده‏اند که به حَسَب عدد چهار، پنج نفر بودند که به حَسَب واقع تمام قدرتِ حق تعالی را تجلّی دادند و خدمت‏هایی کردند که ما و شما و همه بشر را به اعجاب درآوردند. صلوات و سلام خداوند تعالی بر این حجره محقری که جلوه‏گاه نور عظمت الهی و پرورش‏گاه زُبدگان اولاد آدم است. زنی که در حجره‏ای کوچک و خانه محقری، انسان‏هایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاکْ تا آن سوی افلاکْ و از عالم مُلکْ تا آن روی ملکوت اعلا می‏درخشد».
فاطمه، در آینه محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
فاطمه علیهاالسلام در آینه محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله حوریه‏ای در سیمای انسان، هم‏سخن فرشتگان، گل زیبا و عطرآگین بوستان رسالت، پاره وجود، رگ حیات، قلب پیامبر، محبوب دل، عزیزترینِ انسان‏ها در نزد او، و از شجره مقدس رسالت و از نور وجود خود اوست. او رُکنی از ارکان شکوه‏بار ایمان، کشتی نجات، رمز خلقت، معیار شناخت حق از باطل، و شبیه‏ترین افراد به پیامبر در اندیشه، گفتار، رفتار، سیما و سیرت است. دوستی او، هم‏ردیف دوستی پیامبرْ و پاداش زیارتش، بسان زیارت آن حضرت است و به رهروان راه آسمانی‏اش، نوید نجات و بهروزی داده‏اند. او در آینه محمد، تنها بانویی است که همتا و هم شأن امیرمؤمنان و کوثر نورافشانی است که خداوندْ قلب او را سرشار از یقین کرده است.
بوسه باران فاطمه علیهاالسلام
فاطمه در پرتو عقل کامل خودْ دوستی و دشمنی، خواستن‏ها و نخواستن‏ها و تمامی جلوه‏های احساس خود را در معیار خداوندی قرار داده بود. از این رو، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پیوسته دختر عزیزش را بوسه باران می‏کرد. پیشانی‏اش را می‏بوسید که بیانگر تأیید اندیشه و فکر وی بود و بر دستان او بوسه می‏زد تا به همه بفهماند، که اعمال و رفتار دخترم مورد قبول من است، هر کس با اندیشه‏های او مخالفت کند، با من دشمنی و مخالفت کرده است.
محبت بی‏مانند فاطمه علیهاالسلام به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
حضرت زهرا علیهاالسلام به پدرش دو نوع محبت داشت: او حضرت رسول را مهربان‏ترین و کامل‏ترین پدر می‏دید و بالاترین محبت فرزندی را به او داشت، ضمن این‏که یکی از اُمت پیامبر هم بود و او را بالاترین و شریف‏ترین موجودْ و برترین پیامبری دید. عایشه می‏گوید: «هرگاه پیامبر بر فاطمه وارد می‏شد، فاطمه به احترام پدر از جا برمی‏خاست و دست مبارکش را می‏بوسید و او را بر جای خود می‏نشاند». از جمله احادیثی که رابطه عاطفی رسول خدا و زهرا را به خوبی نشان می‏دهد، این روایت است که: «در هنگام جنگ اُحد، هنگامی که فاطمه و صفیه، عمه پیامبر به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نزدیک شدند، حضرتْ به علی فرمودند: عمّه‏ام را از من دور نگه دارید، ولی مانع فاطمه نشوید. فاطمه وقتی چهره حضرت را زخمی و دهان او را آغشته به خون دید، فریاد زد و شروع به پاک کردن خون‏ها کرد و می‏گفت: خشم خدا بر کسی که چهره رسول خدا را خونین کرده، شدّت یابد».
ادب فاطمه علیهاالسلام
حضرت فاطمه، در پرتو حساسیت روح و سرعت فهمشْ در رعایت قانون و آداب اجتماعی سرآمد بود. مفسّران نوشته‏اند بعد از این آیه شریفه که می‏فرماید: «خطاب کردن پیامبر را در میان خود، مانند خطاب کردن برخی از خودتان، به برخی دیگر قرار ندهید.» نازل شد که به معنای این است که پیامبر را با عنوان مورد نظر خدا و هماهنگ با رسالت او صدا زنند، نه با اسم تنها، ریحانه پیامبر که سمبل ادب و پیش‏تاز در عمل به قرآن شریف بود، دیگر پیامبر را «پدر» صدا نزد ؛ بلکه با عنوان رسالت «یا رسول اللّه‏» صدا می‏زد. تا این‏که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «فاطمه جان! این آیه درباره تو و فرزندانت نازل نشده است. تو از من هستی و من از تواَم. تو به من «بابا» بگو که این عبارت، قلب مرا بهتر زنده می‏کند و پروردگارت را خشنود می‏سازد».
محبّت پیامبر به حضرت زهرا علیهاالسلام
محبّت بی‏مانند رسول خدا و فاطمه به هم‏دیگر، فراتر از محبت پدر و فرزندی بود. رابطه آن دو، پیوندی روحانی بود که ریشه در شناخت این دو شخصیّت شگرف و ارجمندْ از عظمت وجودی یک‏دیگر و هم‏دلی آنان داشت. پیامبر، هر بامداد و شام‏گاه از پنجره‏ای که خانه فاطمه را به خانه‏اش پیوند می‏داد، به او سلام و درود می‏فرستاد. پیامبر در منبر و محراب و کوچه و خیابان، و در برابر آشنا و بیگانه و در هر محفل و مجلسی، از فاطمه تجلیل می‏کرد. وقتی فاطمه به خانه علی می‏رفت، پیامبر تاب جدایی او را در خود نمی‏دید. پیش از هر سفر، آخرین خداحافظی را از دخترش می‏نمود و توشه از چهره او بر می‏گرفت و در بازگشت از سفرْ پیش از همه، به دیدار او می‏رفت.
پاداش پرشکوه آموزگاران دینی
پاسخ‏گویی به پرسش‏های دینی، فکری و فرهنگی، جلوه‏ای ارزشمند از ابعاد شخصیتی حضرت زهرا است. روزی زنی نزد زهرا آمد و گفت: مادر پیری دارم که در مسائل نماز مشکلاتی دارد، مرا فرستاده تا از شما سؤال کنم. حضرت فرمود: بپرس و آن زن هم مسائل فراوانی مطرح کرد و یک یک پاسخ شنید. همین که احساس کرد پرسش‏هایش زیاده از حد شده، خجالت کشید و گفت: بیش از این نباید شما را زحمت دهم. ولی فاطمه به او فرمود: اگر کسی را اجیر کنند که بار سنگینی را تا ارتفاع بالا ببرد و در پایانْ یک صد هزار دینار طلا مُزد بگیرد، آیا این کار مشکل است؟ زن جواب داد: نه، هرگز! آن‏گاه حضرت پاداش پاسخ دادن به پرسش‏های مردمان را بی‏شمار دانسته و حدیثی از رسول خدا درباره ارزش علم و عالم بیان کرد، به گونه‏ای که آن زنْ شادمان و خرسند با حضرت فاطمه خداحافظی کرد و رفت.
امور مورد علاقه فاطمه
هر کس به تناسب اندیشه، عقیده و دریافت خویش از زندگیِ در دنیا، به چیزهایی دل می‏بندد و به کارهایی دل‏خوش می‏دارد. حضرت فاطمه به دلیل اوج اندیشه و آراستگی به ارزش‏های والای انسانی، در زندگیِ این جهانْ به پیوندی دائمی با خدا، نگرش بر چهره پیامبر، و مهر به انسان‏ها برای خشنودی خدا دل‏خوش است. او در این مورد فرمود: «مردم! از دنیای شما سه چیز برایم دوست‏داشتنی است: تلاوتِ متفکرانه آیات قرآن، نگرش درس‏آموز بر چهره پرمعنویت پیامبر و الهام از راه و رسم زندگی آزادمنشانه و خداپسندانه او، و بشرْدوستی و مردمْ‏خواهی و انفاق در راه خدا».
پیروان واقعی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
بانویی حق‏جو به خواست همسرش به محضر فاطمه علیهاالسلام شرف‏یاب شد تا از مادر ائمه هدی بپرسد که با چه اندیشه و عملکردی، از پیروان پیامبر خدا به شمار می‏آید؟ حضرت فاطمه به جای پاسخی فردی، معیار جامعی را برای تمام نسل‏ها ترسیم نمود. ایشان فرمودند: «اگر به راستی به آن‏چه ما براساس فرمان‏های خدا به شما امر می‏کنیم، عمل کنید و از آن‏چه هشدارتان می‏دهیم، دوری جویید، از پیروان ما هستید و به حقْ از دوست‏داران ما، و اگر جز این باشد، در آن صورت شما از راه و رسم، فرهنگ، اخلاق و دین ما بیگانه‏اید».
فاطمه علیهاالسلام پس از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
مصیبت از دنیا رفتن پیامبر، همه اهل مدینه را غمگین ساخته بود، ولی در میان آنانْ غم و اندوه فاطمه علیهاالسلام از همه بیشتر بود. ایشان از فرط گریه و زاری آرام و قرار نداشت و این حالتْ تا زمان رحلت ایشان ادامه یافت. امیرمؤمنان می‏فرماید: «وقتی که پیکر پیامبر را در پیراهنش غسل می‏دادم، فاطمه گفت: پیراهن پدرم را نشان بده و وقتی که چشمش به پیراهن افتاد، شروع به بوییدن نمود و در همان حالْ بیهوش شد. پس از این اتفاق، پیراهن را از نظرش پنهان کردم».
در سوگ خورشید
زهرا علیهاالسلام در هفتمین روز از درگذشت خورشید رسالت، با روح بزرگ پدرْ سخن‏ها گفت؛ از جمله فرمود: وا محمدا! ای برگزیده پروردگار وای بهار یتیمان...! چه کسی در برابر قبله و جای‏گاه نماز تو بایستد و چه کسی دختر غم‏دیده تو را پناه باشد؟ این جملاتْ نشانه‏ای از معرفت فاطمه است. اوست که می‏فهمد چه فاجعه‏ای برای بشریّت پیش آمده، اوست که می‏فهمد انقطاع وحی یعنی چه و به سوگ می‏نشیند.
وصیت‏های فاطمه علیهاالسلام به علی علیه‏السلام
فاطمه علیهاالسلام در آخرین لحظات پرواز روح از پیکر پاکش، سفارش‏هایی به همتای زندگی‏اش علی علیه‏السلام نمود که برگزیده آن بدین صورت است: ای پسر عمو! بعد از من «اَمامه» دخترْخواهرِ زینب را به عقد خود در بیاور، زیرا او برای فرزندانمْ در مهربانی مانند من است. خودت مرا غسل و کفن کن، نماز بخوان و شبانه دفن کن. با بانگ بلند با حسن و حسینم صحبت مکن، زیرا تا لحظاتی دیگر، آنان یتیم و بی‏مادر خواهند شد. از جانب من، فرزندانم را تا روز قیامت سلام برسان.
پرواز به سوی ابدیت
آفتاب وجود فاطمه علیهاالسلام در حال غروب کردن است. فاطمه علیهاالسلام از اَسماء، یار وفادارش خواست که آب وضو برایش فراهم کند. پس وضو گرفت و خود را خوش‏بو کرده و لباس‏های نو خویش را پوشید و برای ملاقات با پروردگارش آماده شد. بعد رو به قبله خوابید و به مناجات عاشقانه با حضرت حق پرداخت. اسماء می‏گوید: «در این هنگام، صدای او خاموش شد. به درون اتاق رفتم و دیدم روح قدسی‏اش به آشیانه اصلی خود پرواز نموده است».
خبر از دنیا رفتن فاطمه علیهاالسلام به علی علیه‏السلام رسید. حضرت علی علیه‏السلام با صورت به زمین افتاد و ناله‏ای جان‏سوز سر داد و گفت: «ای دختر محمد! بعد از تو دلم به چه کسی تسلّی یابد که تو تنها تسلاّی خاطر من بودی».
----------------------------
ماهنامه گلبرگ ش۴۱

٫در سایه‌سار کلام امام کاظم علیه السلام

در سایه‌سار کلام امام کاظم علیه السلام


چه بسا تاریکی سیاه‌چاله‌ای، روشن‌تر از چراغانی قصری رؤیایی باشد! چه بسا تنهایی خلوتی، پرازدحام‌تر از تردد چاپلوسانه مترسک‌های دربار حکومتی باشد! چه‌بسا حاکمی بی‌هیچ دربان و منشی و داروغه و سربازی، بر دل‌ها حکومت کند؛ کنجی بنشیند به اشراق و فرمان‌براند بر نفس‌های پاکیزه و دل‌های صیقل‌خورده؛ با دست‌های بسته، باز کند گره‌های پولادین و دشوار را و با گام‌های هم‌آغوش با غل وزنجیر، طی کند مسافت‌های صعب و ناهموار را برای هدایت دیگران به سوی روشنایی.

شخصیت‌های برجسته و ممتاز، کسانی هستند که بر همه ابعاد زندگی انسانی توجه دارند و در همه آن ابعاد، بروز و ظهور می‌کنند و به درجه عالی آن دست می‌یابند. آنها در عین آنکه در میدان زهد و پارسایی یگانه‌اند، در میدان جهاد و مبارزه نیز یکّه‌تاز هستند و در عین آنکه با دیدن یتیم سرافکنده، بر اثر مهر و عاطفه، اشک می‌ریزند، با دیدن طاغوت سرکش هر چه خشم دارند، بر ضد او آشکار می‌نمایند و به اصطلاح، جامع اضداد هستند.

امام موسی کاظم(علیه السلام) در عین آنکه انسانی رئوف و مهربان بود، در برابر طاغیان سرکش، خشمگین بود. در عین آنکه استاد پارسایان بود، یکه‌تاز میدان جهاد و عرصه سیاست بود. امام کاظم(علیه السلام) نهمین اختر آسمان عصمت و هفتمین ستاره درخشان فضای دل‌انگیز امامت، تبلوری از ارزش‌های والای انسانی بود و لحظه‌لحظه عمر پربارش، درس‌های بزرگ اسلامی را الهام می‌بخشید.[1]
حضرت امام کاظم(علیه السلام) شاگردان زیادی را تربیت کرد؛ از آن جمله می‌توان هشام بن حکم، صفوان، بهلول بن عمرو، یونس بن عبدالرحمن، محمدبن ابی عُمیر و علی‌بن جعفر(علیه السلام) را نام برد


«امام موسی کاظم(علیه السلام) در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال صدوبیست‌وهشت هجری قمری درروستای ابواء ـ بین مکه و مدینه ـ به دنیا آمدند و پنجاه‌وپنج سال زندگی کردند. ایشان در بیست‌ویک سالگی به امامت رسیدند. کنیه مبارکشان «ابوابراهیم» و «ابوالحسن» بود و به کاظم و باب‌الحوائج شهرت داشتند. امام در زمان خلافت منصور، مهدی، هادی و هارون‌الرشید زندگی می‌کردند و سال‌ها در زندان هارون‌الرشید بودند. ایشان ابتدا در زندان بصره بودند و بعد هارون دستور داد که امام را به زندان بغداد ببرند. در همان‌جا بود که یحیی بن خالد با خرما ایشان را مسموم کرد. مدفن شریف امام کاظم در شهر کاظمین است و زمان شهادتشان بیست‌وپنج رجب سال صدوهشتادوسه هجری قمری».[2]


«امام موسی بن جعفر(علیه السلام) همان راه و روش پدرش حضرت صادق(علیه السلام) را بر محور برنامه‌ریزی فکری و آگاهی عقیدتی و مبارزه با عقاید انحرافی ادامه داد. آن حضرت با دلایل استوار، بی‌مایگی افکار الحادی را نشان می‌داد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه می‌ساخت. کم‌کم‌جنبش فکری امام درخشندگی یافت و قدرت علمی‌اش دانشمندان را تحت‌الشعاع خود قرار داد. این کار بر حاکمان حکومت عباسی سخت و گران آمد و به همین دلیل با شیفتگان مکتبش با شدت و فشار و شکنجه برخورد کردند».[3]


«امام کاظم(علیه السلام) عابدترین، زاهدترین، فقیه‌ترین و کریم‌ترینِ مردم زمان خود بود. هرگاه دو سوم از شب می‌گذشت، نمازهای نافله را به‌جا می‌آورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه می‌داد و هنگامی‌که وقت نماز صبح فرا می‌رسید، بعد از نماز شروع به دعا می‌کرد و از ترس خدا آن‌چنان گریه می‌کرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته می‌شد و هرگاه قرآن می‌خواند، مردم پیرامونش جمع می‌شدند و از صدای خوش او لذت می‌بردند. آن حضرت، صابر، صالح، و امین لقب یافته بود و به سبب تسلط بر نفس و فرو بردن خشم، به کاظم مشهور گردید» .[4]

نکته‌ها:

نام حضرت، موسی و القاب معروف آن حضرت «عبد صالح»، «کاظم»، «باب‌الحوائج»، «صابر» و «امین» است.

کنیه آن حضرت، «ابوالحسن اول» و «ابو ابراهیم» می‌باشد.

مادر بزرگوار آن حضرت، حمیده، از مهاجران اندلس است که حضرت باقر در ازدواج پسرش با او به او فرمود: ستوده باشی در دنیا و پسندیده باشی در آخرت.

آن حضرت در صبح روز یکشنبه 7 صفر سال 128 هـ .ق در روستای ابواء واقع در بین مکه و مدینه متولد شد.

آن حضرت در 55 سالگی به دستور هارون‌الرشید مسموم شد و در 25 رجب سال 183 هـ .ق در زندان هارون، در بغداد به شهادت رسید.

حضرت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) با چهار خلیفه عباسی هم‌عصر بود: منصور دوانیقی به مدت ده سال؛ مهدی عباسی به مدت ده سال؛ هادی عباسی یک سال و هارون‌الرشید پانزده سال.

حضرت امام کاظم(علیه السلام) شاگردان زیادی را تربیت کرد؛ از آن جمله می‌توان هشام بن حکم، صفوان، بهلول بن عمرو، یونس بن عبدالرحمن، محمدبن ابی عُمیر و علی‌بن جعفر(علیه السلام) را نام برد.
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) همان راه و روش پدرش حضرت صادق(علیه السلام) را بر محور برنامه‌ریزی فکری و آگاهی عقیدتی و مبارزه با عقاید انحرافی ادامه داد. آن حضرت با دلایل استوار، بی‌مایگی افکار الحادی را نشان می‌داد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه می‌ساخت
کوتاه و گویا: جملات برگزیده

در سایه‌سار کلام امام کاظم(علیه السلام)

«1. ‍ ‌هرکه برادر مؤمنش برای حاجتی به نزد او بیاید رحمتی است که خدا به سوی او فرستاده است.

2.‌اول نیکی که پدر به فرزندانش می‌کند، آن است که نام نیکی بر آنها گذارد.

3.‌کسی که تعهد نداشته باشد، دین ندارد.

4. زمانی که دانشمند مؤمنی وفات یابد و بمیرد، ملائکه‌برای او گریه می‌کنند.

5.‌داخل بهشت نمی‌شود کسی که در قلبش کبر و خودبینی وجود داشته باشد.

6. فضیلت فقیه بر عابد، همانند فضیلت خورشید بر ستاره‌هاست.

7. قریه‌ای که دارای هفت نفر مؤمن باشد، عذاب بر اهالی آن شامل نمی‌شود.

8. هر کس بخواهد قوی‌ترینِ مردم باشد، باید بر خداوند سبحان توکل نماید.

9. صبر در مقابل مکنت و تندرستی، عظیم‌تر است از صبر بر بلاها و مصائب.

10. بد شخصی است آن‌که دو رو و دوزبان دارد.

11. دنیا بهشت کافران و قبر قلعه آنهاست و آتش دوزخ جایگاهشان.

12. کم‌گویی حکمت بزرگی است. بر شما باد به خموشی که شیوه‌ای خوب و سبک‌باری و تخفیف‌گناه است.13. بهترین عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فرج و گشایش است.

14. کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

15. هرگاه خداوند بدی مورچه را بخواهد، به او دو بال می‌دهد که پرواز کند تا پرنده‌ها او را بخورند.

16. همانا عاقل دروغ نمی‌گوید، گرچه طبق میل و خواسته او باشد».[5]


پی نوشت ها:

[1]. محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، قم، نشر مطهر، 1378، چ 2، ص 599.

[2]. هفته‌نامه‌همشهری، ش 55، 25/11/1386.

[3]. هفته‌نامه شما، ش 405، 27/12/1383.

[4]. همان.

[5]. نک: ابراهیم عباسی، نصایح معصومین، قم، انتشارات نهاوندی، 1378، صص 67 ـ 70.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان






منابع :

ادیان نیوز

مقاله سید محمدصادق میر قیصری



٫معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام

معجزات و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام

*اعجاز امام کاظم علیه السلام در خروج از زندان

مسیب، زندانبان امام موسی کاظم علیه السلام می‌گوید:سه روز قبل از شهادت امام مرا طلبید و فرمود:

" امشب عازم مدینه هستم تا عهد امامت پس از خود را به فرزندم علی واگذار کنم و او را وصی و خلیفه خود نمایم."

گفتم:" آیا توقع دارید با وجود این همه مامور و قفل و زنجیر، امکان خروج شما را فراهم کنم؟!"

فرمود: " ای مسیب، تو گمان می‌کنی قدرت و توان الهی ما کم است؟ "

گفتم:" نه، ای مولای من. " فرمود: " پس چه؟ "

گفتم:" دعا کنید ایمانم قوی‌تر شود "

امام چنین دعا کرد: " خدایا او را ثابت‌قدم بدار. "

سپس فرمود:" من با همان اسم اعظم الهی که آصف بن برخیا ( وزیر حضرت سلیمان علیه السلام ) تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن به فلسطین آورد، خدا را می‌خوانم و به مدینه می‌روم."

ناگهان دیدم امام دعایی خواند و ناپدید شد. اندکی بعد بازگشت و با دست خود زنجیرهای زندان را به پای مبارک بست.

سپس فرمود: " من پس از سه روز از دنیا می‌روم. "

من به گریه افتادم. فرمود: " گریه مکن و بدان که پسرم علی ابن موسی الرضا پس از من، امام توست. "

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 224، ح 26 از عیون.
از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است
*امام کاظم علیه السلام و خبر از مرگ زندانبان

ابویوسف و محمد بن حسن که دو نفر از اصحاب ابوحنیفه بودند، در زندان سندی بن شاهک به ملاقات امام ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. در بین راه با هم می گفتند: ما چیزی از موسی بن جعفر کم نمی آوریم. یا مساوی او هستیم، یا مشابه او. وقتی به خدمت حضرت رسیدند و مقداری نشستند، یکی از مأمورین زندان وارد شد و گفت: نوبت کاری من تمام شده و از خدمت شما می روم. اگر بیرون زندان کاری دارید بفرمائید، تا مرتبه دیگر که نوبت خدمت من می شود و مجدداً باز خواهم گشت، نتیجه اش را تقدیم کنم.

حضرت فرمودند: کاری ندارم. وقتی آن مرد رفت، حضرت به ابو یوسف رو کرد و فرمود: عجیب است، او امشب می میرد. آن وقت به من میگوید اگر کاری داری بگو انجام دهم. ابویوسف و محمد بن حسن بهتزده پس از خداحافظی از زندان بیرون آمدند، در حالی که به یکدیگر می گفتند: ما آمده بودیم بحث حلال و حرام کنیم. او از امور غیبی خبر داد. زمان مرگ امری است نهانی. از کجا می دانست؟!

سپس فردی را مأموریت دادند تا آن مأمور زندان را تا فردا تعقیب کند و آنها را از وضع او مطّلع نماید. آن مرد نیز وی را زیر نظر گرفت و شب را در مسجد محله که نزدیک خانه آن مأمور بود، خوابید. صبحگاهان دید فریاد عزا بلند است و مردم به داخل خانه وی آمد و شد میکنند. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: فلانی دیشب از دنیا رفت. این مرد پیش ابو یوسف و محمد بن حسن آمد خبر مرگ آن مأمور را آورد.

مجدداً این دو به ملاقات حضرت آمدند و گفتند: " معلوم شد شما به حلال و حرام دین خدا آگاهید. ولی زمان مرگ او را که از اسرار غیبی الهی است از کجا دانستید؟ حضرت فرمود: از دروازه های علم رسول الله است که به روی حضرت امیرالمؤمنین گشودند و سپس آن علم الهی از هر امام به امام بعدی منتقل شده است. "

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 64 از خرائج.


*امام کاظم علیه السلام و زنده ساختن گاو مرده

علی بن مغیره گوید:

همراه امام موسی کاظم علیه السلام در منی می‌رفتیم که با زنی روبه‌رو شدیم که که فرزندان کوچکش به دورش حلقه زده بودند و همگی سخت می‌گریستند.

امام فرمود:" چرا گریه می‌کنید؟ "

زن که امام را نمی شناخت گفت:" تنها سرمایه من و این فرزندان یتیمم گاوی بود که از شیرش زندگی را می‌گذراندیم. اینک گاو مُرده و ما درمانده شده‌ایم."

امام فرمود:" آیا دوست داری آن گاو را زنده سازم؟ "

گفت:"آری، آری!"

امام به گوشه ای رفت و دو رکعت نماز خواند و دست به سوی آسمان گرفت و دعا نمود. آنگاه کنار گاو مرده آمد و ضربه ای به پهلوی گاو زد. ناگهان گاو زنده شد و از جا بلند شد.

زن با دیدن این صحنه فریاد زد:" بیایید که قسم به خدای کعبه، او عیسی بن مریم است! "

مردم ازدحام کردند و به تماشای گاو و سخنان زن مشغول شدند و امام خود را در بین مردم گم نمود و به راه خود ادامه داد.

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 55، از بصائر الدرجات.
امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست
*امام کاظم علیه السلام و سخن گفتن به زبان فارسی

ابوبصیر از امام موسی بن جعفر علیه السلام پرسید:"امام با چه نشانه‌هایی شناخته می‌شود؟"

فرمود:"امام راستین صفاتی دارد که اولین و مهم‌ترین آن این است که امام قبلی معرفی‌اش کرده باشد. همان گونه که رسول خدا علی بن ابیطالب علیه السلام را معرفی کرد، هر امامی نیز باید امام پس از خود را معرفی نماید. نشانه‌ی دیگر آن است که هر چه از او می‌پرسند، جواب بدهد و از هیچ چیز بی‌خبر نباشد. نشانه‌ی دیگر اینکه هرگز در دفاع از حق سکوت نکند، از حوادث آینده خبر بدهد و به همه‌ی زبان‌ها سخن بگوید."

سپس فرمود:"هم اکنون نشانه‌ای به تو می‌نمایم که قلبت مطمئن شود."

در همین حال مردی خراسانی وارد شد و شروع کرد به عربی سخن گفتن، اما امام پاسخش را به فارسی داد. مرد خراسانی گفت:" من خیال می‌کردم فارسی متوجه نمی‌شوید."

امام فرمود:"سبحان الله! اگر نتوانم جوابت را به زبان خودت بدهم، پس چه فضیلتی بر تو دارم؟" سپس فرمود:"امام کسی است که سخن هیچ فردی بر او پوشیده نیست. او کلام هر شخص و هر موجود زنده ای را می فهمد. امام با این نشانه‌ها شناخته می‌شود و اگر اینها را نداشته باشد، امام نیست."

منابع: بحار الانوار، ج 48، ص 47 از قرب الاسناد.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منبع : سایت رشد


استناد به قرآن در سیره امام موسی کاظم علیه السلام¤

استناد به قرآن در سیره امام موسی کاظم علیه السلام


روزی پیشوای هفتم [1]به یکی از کاخ های مجلّل هارون الرّشید، در بغداد رفت. هارون با نِخوت و غرور پرسید: این قصر از آنِ کیست؟ و هدفش این بود که این قدرت و شکوه ظاهری را به رُخ امام بکشد. حضرت بدون این که کوچک ترین اهمیتی به سرای پر زرق و برق او بدهد، با کمال صراحت فرمود: این خانه، مأوای فاسقان است، همان کسانی که خداوند درباره آنان می فرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ ءَایَتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ ّ وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ ءَایَةٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بِهَا...» [2]، هارون از این پاسخ عصبانی گردید و در حالی که خشم خود را به سختی پنهان می کرد، با التهاب پرسید: پس این مکان از کیست؟ امام بی درنگ فرمود: (در حقیقت) این خانه از آن پیروان ماست که دیگران با زور و قدرت تصاحب نموده اند.[3]

هارون آشکارا بر انتساب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تکیه می کرد و چون در مدینه به مرقد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رسید، گفت: درود بر تو ای فرستاده خدا و ای پسر عمو!

در این موقع امام کاظم علیه السلام که از مقصد وی آگاهی داشت، نزدیک قبر جدّش رفت و با صدای بلند گفت: درود بر تو ای پیامبر خدا! و ای پدر!

هارون از این سخن به حدّی ناراحت شد که رنگ از چهره اش پرید و بی اختیار گفت: واقعاً این افتخاری است! سپس از موسی بن جعفر پرسید: چگونه ادّعا می کنید فرزند پیامبرید در حالی که فرزند علی هستید. زیرا هرکس به جدّ پدری خود منسوب می شود نه جدّ مادریّ!
هارون آشکارا بر انتساب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تکیه می کرد و چون در مدینه به مرقد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رسید، گفت: درود بر تو ای فرستاده خدا و ای پسر عمو! در این موقع امام کاظم علیه السلام که از مقصد وی آگاهی داشت، نزدیک قبر جدّش رفت و با صدای بلند گفت: درود بر تو ای پیامبر خدا! و ای پدر!

امام در پاسخ وی این آیه را قرائت نمود:«وَوَهَبْنَا لَهُ و إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ ی دَاوُودَ وَسُلَیْمَنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَ هَرُونَ وَکَذَ لِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِّنَ الصَّلِحِینَ» [4]؛ آنگاه امام افزود: در این آیه، «عیسی» از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است، در صورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش، مریم، نسب به پیامبران می رساند. ما نیز به واسطه مادرمان فاطمه، فرزند پیامبریم. هارون در برابر این استدلال و استناد قرآنی سکوت کرد.[5]

امام کاظم علیه السلام به هارون فرمود: دین همه اش حساب است. اگر غیر از این بود، خداوند از بندگانش حساب نمی خواست. سپس این آیه را تلاوت فرمود: « وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ» [6]؛ و اگر عملی به سنگینی خردلی هم باشد، به حسابش می آوریم که ما حساب کردن را بسنده ایم.[7]

علی بن یقطین می گوید: مهدی عباسی از امام کاظم علیه السلام پرسید: آیا در کتاب خدا دلیلی برای حرمت شراب خواری آمده است؟ زیرا مردم نهی آن را دیده اند، اما حرمت آن را نمی دانند. امام فرمود: بلی، در کتاب خدا حرام است. مهدی گفت: کجای قرآن است؟ فرمود: آنجا که می فرماید: «إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَابَطَنَ وَالإِْثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» [8]؛ منظور از «ماظهر» زنای علنی است و «مابطن» ازدواج با محارم و «الاثم» شراب خواری است. همچنان که در جای دیگر می فرماید: «یَسَْلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَفِعُ لِلنَّاسِ» [9]، مهدی عباسی به علی بن یقطین گفت: سوگند به خدا! که این فتوای هاشمیّین است.[10]


پی نوشت:

[1] . پایگاه حوزه مجله کوثر شماره 64، استناد به قرآن در سیره امامان(علیهم السلام) 2.

[2] . اعراف / 146.

[3] . بحارالانوار، ج 48،ص 138؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 30.

[4] . انعام / 85 و 86.

[5] . الارشاد، ص 298؛ کامل ابن اثیر، ج 6، ص 164؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 149.

[6] . انبیاء / 47.

[7] . مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 312.

[8] . اعراف / 33.

[9] . بقره / 212.

[10] . کافی، ج 6، ص 406.

بخش تاریخ وسیره معصومین تبیان



منبع:

سایت حوزه


چگونگی به امامت رسیدن امام کاظم علیه السلام


چگونگی به امامت رسیدن امام کاظم علیه السلام


دل را به دسته گل های انتظار آذین می بندیم و چشم در راه مولود فضیلت ها و سرمشق عارفان و سالکان، امام موسی کاظم (علیه السلام) می نشینیم و ندا سر می دهیم: سلام ما بر تو ای که سجاده شب، غمناک از مناجات شب و نیمه شبت و میله های سرد و زندان شرمنده از این همه استقامت تو. ای سرمشق مقاومت و صبوری! ای اسطوره پرشکوه و هارون شکن!

ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم از ائمه اثنی عشر (علیه السلام) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (علیه السلام) تولد آن حضرت در ابواء (محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ق واقع شد.

چگونگی به امامت رسیدن آن حضرت

در زمان حیات امام صادق (علیه السلام) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان اسماعیل امام خواهد شد. اما اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (علیه السلام) عده ای چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند پسر او محمد بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام می دانند و همینطور به ترتیب و به تفضیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است. پس از وفات حضرت صادق (علیه السلام) بزرگترین فرزند ایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را عبدالله افطحمی دانند این عبدالله مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (علیه السلام) را نداشت و به قول شیخ مفید در”‌ارشاد”‌ متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که فطحیه موسوم هستند.
ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم از ائمه اثنی عشر (علیه السلام) و نهمین معصوم از چهارده معصوم (علیه السلام) تولد آن حضرت در ابواء (محلی میان مکه و مدینه) به روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 یا 129 ق واقع شد

ـ برادر دیگر امام موسی کاظم (علیه السلام) اسحق که برادر تنی آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسی کاظم (علیه السلام) را قبول داشت و حتی از پدرش روایت می کرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.

ـ برادر دیگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردی سخی و شجاع بود و از زیدیه جارودیه بود و در زمان مامون در خراسان وفات یافت اماجلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع امام موسی کاظم (علیه السلام) بقدری بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق (علیه السلام) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) مانند مفضل ابن عمر جعفی و معاذین کثیر و صغوان جمال و یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت امام موسی الکاظم (علیه السلام) را از امام صادق (علیه السلام) روایت کردند و بدین ترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.

دوره امامت امام کاظم از دوره های سخت و توان فرسای تاریخ امامت است . در این دوره امام با دو مشکل مواجه بود. یکی از این مشکلات ارتباط مستقیم با حاکمیت نامشروع خلفای عباسی بود . مشکل برخورد با خلفا و مقابله با تبلیغات مسموم و اقدامات کینه توزانه آنها همواره به عنوان یک مشکل اساسی شیعه وجود داشت .

ولی مشکلی که امام کاظم در دوره امامت خویش با آن روبه رو بود مشکل درونی شیعیان در این زمان بود. این مشکل درونی انشعابی بود که در این دوره در میان شیعیان به وجود آمده بود و از این نظر اتحاد و یکپارچگی شیعیان در معرض خطر قرار داشت .

در اثر همین افتراق، گروهی در اثر پاره ای عوامل درونی و بیرونی به امامت اسماعیل که یکی از فرزندان امام جعفر صادق (علیه السلام ) بود و در زمان حیات پدر بزرگوارش فوت کرده بود، قائل شدند و اسماعیلیه نام گرفتند. گرچه پیدایش این فرقه موجب بزرگترین انشعاب در میان شیعیان بود ولی امر انشعاب به همین مورد محدود نگشت و گروه های دیگری نیز ظاهر شدند .



اوضاع و احوالی که به دلیل انشعاب در میان شیعیان به وجود آمده بود موجب شد رهبر شیعیان با دشواری خاص مواجه شود، اما امام کاظم با علم و تدبیر امامت، جامعه شیعه را سامان بخشید، این ساماندهی آن گونه کارساز و مؤثر واقع شد که نه تنها شیعیان موفق شدند بر مشکلات داخلی غلبه کنند بلکه به رسالت سیاسی و دینی خویش نیز توجه کردند و چون گذشته به استمرار راستین اسلام و مبارزه با خلفا پرداختند.

دشمنی خلفای عباسی با امام کاظم زمانی بیشتر شد که آن امام بزرگوار به طور علنی مخالفت خویش را با خلفا آشکار کرد و آنها را متوجه می نمود که حکومت و رهبری جامعه از آن ائمه شیعه است و خلفای عباسی غاصب هستند، البته یکی از ویژگیهای امام در مقابل تمام سختیها و فشارها، خودداری بود که خشم را فرو می خورد و هرگز به واسطه ناملایمات سخنی و حرکتی نسنجیده که برخواسته از خشم وی باشد، از آن امام سرنزد و به همین علت نیز به کاظم(فروخورنده خشم) شهرت یافت .

اعتقاد خلفای عباسی نسبت به سازش ناپذیری امام کاظم (علیه السلام ) و مبارزات بی امان آن بزرگوار به گونه ای بود که هر نوع ناآرامی و قیامی را منتسب به امام کاظم می کردند و معتقد بودند رهبری قیام هایی که علیه عباسیان می شود در دست امام موسی بن جعفر است .

مهم ترین محور تبلیغاتی عباسیان به ویژه هارون الرشید این بود که می خواستند به مسلمانان وانمود کنند وارث به حق رسول اکرم، عباسیان هستند و در نتیجه رهبری حکومت اسلامی باید در دست آنان باشد. امام کاظم علیه السلام در برابر این تبلیغات گمراه کننده عباسیان به شدت ایستاد و در این باره روشنگری کرد.

امام کاظم در این زمینه به قدری حساسیت نشان می داد که در حضور هارون نیز بدون هیچ ملاحظه ای بر نفاق عباسیان می تاخت و عدم شایستگی آنها را نسبت به ادعایی که داشتند برمی شمرد.

مبارزات توقف ناپذیر و کوبنده امام موسی کاظم (علیه السلام ) سبب شد هارون برای مقابله با خطراتی که از این ناحیه خلافتش را تهدید می کرد اامام را زندانی کند و سپس با حیله آن بزرگوار را به شهادت برساند.
مبارزات توقف ناپذیر و کوبنده امام موسی کاظم (علیه السلام ) سبب شد هارون برای مقابله با خطراتی که از این ناحیه خلافتش را تهدید می کرد اامام را زندانی کند و سپس با حیله آن بزرگوار را به شهادت برساند
برخورد حاکمان سیاسی معاصر با امام

مهدی خلیفه عباسی امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به مدینه اش بازگرداند گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش قیام نکند این روایت نشان می دهد که امام کاظم (علیه السلام) قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمی دانسته است و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشته است که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز می دانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.

ـ زمخشری در (ربیع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت. وقتی اصرار زیاد کرد فرمود می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم به من واگذاری، هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است حد دیگرش به سمرقند و حد سومش به افریقیه (آفریقا) و حد چهارمش کناره دریای خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود:

می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به مامسترد نخواهی کرد (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق منست) از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (علیه السلام) بست. در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (صلی الله علیه وآله) در حضورسران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم (علیه السلام) حاضر بود و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من). می گویند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.

”‌ او در علم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. “

فرآوری : زهرا اجلال

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان



منابع :

سایت حوزه

زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام / حمیدرضا کفاش